مکنون
دل بیچاره ی عاشق چه گناهی دارد که دو چشم تو سر منصب شاهی دارد هر که گمگشته ی راه تو نشد عاقل نیست عاقل آن است که رو سوی تو راهی دارد تو مرا رانده ای از خویش و نپرسیدی ؛ هان؟ که مگر دلشده جز من ، چه پناهی دارد؟! « آه یک روز همین آه تو را می گیرد» هر دل سوخته ای ، قدرت آهی دارد
نوشته شده در دوشنبه 91/11/30ساعت
6:38 صبح توسط متین| نظرات ( ) |